معنی درختی در جنوب ایران

لغت نامه دهخدا

درختی

درختی. [دِ رَ] (ص نسبی) منسوب به درخت. هر چیز که نسبت به درخت دارد، چون سیب درختی و جز آن. || از رستنی ها آنچه همانند درخت تنه و ساقه دارد و بر زمین گسترده نباشد چون شاه پسند درختی، شمشاد درختی و جز آن. رجوع به درخت شود.


تاتوره ٔ درختی

تاتوره ٔ درختی. [رَ ی ِ دِ رَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از اقسام درختی تاتوره که در ایران وجود دارد و آن داتورافاستوزا است این درختچه در بندرعباس کاشته می شود و جزء درختان زینتی است که از خارج وارد شده است. (از درختان جنگلی حبیب اﷲ ثابتی ص 62). در بندرعباس آنرا پر منگناس گویند.


شیر درختی

شیر درختی. [رِ دِ رَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کندر. (منتهی الارب). رجوع به کُنْدُر شود.

عربی به فارسی

جنوب

جنوب , جنوبی , بسوی جنوب , نیم روز

فارسی به عربی

جنوب

جنوب


درختی

شجری

فرهنگ فارسی آزاد

جنوب

جَنُوب، جهت مقابل شَمال (چون در ایران قبله به سمت جنوب است لذا گاهی رو به جنوب را رو به قبله نیز می گویند و دیگر آن که اغلب جُنُوب تلفظ می کنند در حالی که جُنُوب جمعِ جَنْب است)،

فارسی به آلمانی

درختی

Baumartig [adjective]

فرهنگ عمید

جنوب

[مقابلِ شمال] (جغرافیا) یکی از چهار جهت اصلی برابر با طرف دست راست کسی که رو به مشرق ایستاده باشد،
[مجاز] شهرها و سرزمین‌های واقع در جنوب کشور،
[مقابلِ شمال] [قدیمی] بادی که از سمت جنوب می‌وزد،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جنوب

نیمروز

کلمات بیگانه به فارسی

جنوب

نیمروز

مترادف و متضاد زبان فارسی

جنوب

قبله، نیمروز، جهات، نواحی، پهلوها، کنارها،
(متضاد) شمال

فرهنگ معین

جنوب

(جَ یا جُ) [ع.] (اِ.) یکی از چهار جهت اصلی که مقابل شمال است.

معادل ابجد

درختی در جنوب ایران

1741

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری